اي من غلام عشق که روزي هزار بار
بر من نهد ز عشق بتي صد هزار بار
اين عشق جوهريست بدانجا که روي داد
بر عقل زيرکان بزند راه اختيار
جز عشق و اختيار به ميدان نام و ننگ
نامرد را ز مرد که کردست آشکار
جز درد عشق غمزه معشوق را که کرد
بر جان عاشقان بتر از زخم ذوالفقار
اين درد عشق راست که در پاي نيکوان
هر ساعت ار بخواهد جانها کند نثار
در عشق نيست زحمت تمييز بهر آنک
در باغ عشق دوست به نرخ گلست خار