دل به تحفه هر که او در منزل جانان کشد
از وجود نيستي بايد که خط بر جان کشد
در نوردد مفرش آزادگي از روي عقل
رخت بدبختي ز دل از خانه احزان کشد
گر چه دشوارست کار عاشقي از بهر دوست
از محبت بر دل و جان رخت عشق آسان کشد
رهروي بايد که اندر راه ايمان پي نهد
تا ز دل پيمانه غم بر سر پيمان کشد
دين و پيمان و امانت در ره ايمان يکيست
مرد کو تا فضل دين اندر ره ايمان کشد
لشکر لا حول را بند قطيعت بگسلد
وز تفاوت بر شعاع شرع شادروان کشد
خلق پيغمبر کجا تا از بزرگان عرب
جور و رنج ناسزايان از پي يزدان کشد
صادقي بايد که چون بوبکر در صدق و صواب
زخم مار و بيم دشمن از بن دندان کشد
يا نه چون عمر که در اسلام بعد از مصطفا
از عرب لشکر ز جيحون سوي ترکستان کشد
پارسايي کو که در محراب و مصحف بي گناه
تا ز غوغا سوزش شمشير چون عثمان کشد
حيدر کرار کو کاندر مصاف از بهر دين
در صف صفين ستم از لشکر مروان کشد