از دوست به هر جوري بيزار نبايد شد
از يار به هر زخمي افگار نبايد شد
ور جان و دل و دين را افگار نخواهي کرد
با عشق خوش شوخي در کار نبايد شد
گر زان که چو عياران از عهده برون نايي
دلداده آن چابک عيار نبايد شد
هر گه که به ترک جان آسان نتواني گفت
پس عاشق آن دلبر خونخوار نبايد شد
چون سوختن دل را تن در نتوان دادن
از لاف به رعنايي در نار نبايد شد
خواهي که بياسايي مانند سنايي تو
هرگز ز مي عشقش هشيار نبايد شد
خواهي که خبر يابي از خود ز نگار خود
الا ز وجود خود بيزار نبايد شد