صحبت معشوق انتظار نيرزد
بوي گل و لاله زخم خار نيرزد
وصل نخواهم که هجر قاعده اوست
خوردن مي محنت خمار نيرزد
ز آن سوي درياي عشق گر همه سودست
آنهمه نسود آفت گذار نيرزد
اين دو سه روز غم وصال و فراقت
اينهمه آشوب کار و بار نيرزد
روز شود در شمارم از غم جانان
خود عمل عاشقي شمار نيرزد