تا لب تو آنچه بهتر آن برد
کس ندانم کز لب تو جان برد
دل خرد لعل تو و ارزان خرد
جان برد جزع تو و آسان برد
کيست آن کو پيش تو سجده نبرد
بنده باري از بن دندان برد
زلف تو چوگان به دست آمد پديد
صبر کن تا گوي در ميدان برد
مردن مردان کنون آمد پديد
باش تا شبرنگ در جولان برد
من کيم کز تو توانم برد ناز
ناز تو گر تو تويي سلطان برد