شماره ١٠٠: نور رخ تو قمر ندارد
نور رخ تو قمر ندارد
شيريني تو شکر ندارد
خوش باد عشق خوبرويي
کز خوبي او خبر ندارد
دارنده شرق و غرب سلطان
والله که چو تو دگر ندارد
رضوان بهشت حق يقينم
چون تو به سزا پسر ندارد
خوبي که بدو رسيد بتوان
باغي باشد که در ندارد
با زر بزيد به کام عاشق
پس چون کند آنکه زر ندارد
بي وصل تو بود عاشقانت
چون شخص بود که سر ندارد
رو خوبي کن چنانکه خوبي
کاين خوبي دير بر ندارد
هر چند نصيحت سنايي
نزد تو بسي خطر ندارد