چه خواهي کرد قرايي و طامات
تماشا کرد خواهي در خرابات
زماني با غريبان نرد بازم
زماني گرد سازم با لباسات
گهي شه رخ نهم بر نطع شطرنج
گهي شه پيل خواهم گاه شهمات
گهي همچون لبک در نالش آيم
گهي با ساتکيني در مناجات
گهي رخ را نهاده بر زمين پست
گهي نعره کشيده در سماوات
چنان گشتم ز مستي و خرابي
که نشناسم عبارات از اشارات
نه مطرب را شناسم از موذن
نه دستان را شناسم از تحيات
شنيدم من که شاهي بنده را گفت
که تو عبد مني پيش آر حاجات
همي گفت اي سنايي توبه ننيوش
که من باشم بپاهم در مناجات