اي مسلمانان مرا در عشق آب بت غير تست
عشقبازي نيست کاين خود حيرت اندر حيرتست
عشق درياي محيط و آب دريا آتشست
موجها آيد که گويي کوههاي ظلمتست
در ميان لجه اش سيصد نهنگ داوري
بر کران ساحلش صد اژدهاي هيبتست
کشتيش از اندهان ولنگرش از صابري
بادبانش رو نهاده سوي باد آفتست
مر مرا بي من در آن درياي ژرف انداخته
بر مثال رادمردي کش لباس خلتست
مرده بودم غرقه گشتم اي عجب زنده شدم
گوهري آمد به دستم کش دو گيتي قيمتست