خبر يافت گردن کشي در عراق
که مي گفت مسکيني از زير طاق
تو هم بر دري هستي اميدوار
پس اميد بر در نشينان برآر
نخواهي که باشد دلت دردمند
دل دردمندان برآور ز بند
پريشاني خاطر دادخواه
براندازد از مملکت پادشاه
تو خفته خنک در حرم نيمروز
غريب از برون گو به گرما بسوز
ستاننده داد آن کس خداست
که نتواند از پادشه دادخواست