شماره ١٤: چون عيش گدايان به جهان سلطنتي نيست

چون عيش گدايان به جهان سلطنتي نيست
مجموعتر از ملک رضا مملکتي نيست
گر منزلتي هست کسي را مگر آنست
کاندر نظر هيچکسش منزلتي نيست
هرکس صفتي دارد و رنگي و نشاني
تو ترک صفت کن که ازين به صفتي نيست
پوشيده کسي بيني فرداي قيامت
کامروز برهنست و برو عاريتي نيست
آنکس که درو معرفتي هست کدامست؟
آنست که با هيچکسش معرفتي نيست
سنگي و گياهي که در آن خاصيتي هست
از آدميي به که درو منفعتي نيست
درويش تو در مصلحت خويش نداني
خوشباش اگرت نيست که بي مصلحتي نيست
آن دوست نباشد که شکايت کند از دوست
بر خون که دلارام بريزد ديتي نيست
راه ادب اينست که سعدي به تو آموخت
گر گوش بداري به ازين تربيتي نيست