گر به رخسار چو ماهت صنما مي نگرم
به حقيقت اثر لطف خدا مي نگرم
تا مگر ديده ز روي تو بيابد اثري
هر زمان صد رهت اندر سر و پا مي نگرم
تو به حال من مسکين به جفا مي نگري
من به خاک کف پايت به وفا مي نگرم
آفتابي تو و من ذره مسکين ضعيف
تو کجا و من سرگشته کجا مي نگرم
سر زلفت ظلماتست و لبت آب حيات
در سواد سر زلفت به خطا مي نگرم
هندوي چشم مبيناد رخ ترک تو باز
گر به چين سر زلفت به خطا مي نگرم
راه عشق تو درازست ولي سعدي وار
مي روم وز سر حسرت به قفا مي نگرم