نشايد که خوبان به صحرا روند
همه کس شناسند و هر جا روند
حلالست رفتن به صحرا وليک
نه انصاف باشد که بي ما روند
نبايد دل از دست مردم ربود
چو خواهند جايي که تنها روند
که بپسندد از باغبانان گل
که از بانگ بلبل به سودا روند
برآرند فرياد عشق از ختا
گر اين شوخ چشمان به يغما روند
همه سروها را ببايد خميد
که در پاي آن سروبالا روند
بسا هوشمندا که در کوي عشق
چو من عاقل آيند و شيدا روند
بسازيم بر آسمان سلمي
اگر شاهدان بر ثريا روند
نه سعدي در اين گل فرورفت و بس
که آنان که بر روي دريا روند