دلم خيال تو را ره نماي مي داند
            جز اين طريق ندانم خداي مي داند
         
        
            ز درد روبه عشقت چو شير مي نالم
            اگر چه همچو سگم هرزه لاي مي داند
         
        
            ز فرقت تو نمي دانم ايچ لذت عمر
            به چشم هاي کش دلرباي مي داند
         
        
            بسي بگشت و غمت در دلم مقام گرفت
            کجا رود که هم آن جاي جاي مي داند
         
        
            به حال سعدي بيچاره قهقهه چه زني
            که چاره در غم تو هاي هاي مي داند