خواب خوش من اي پسر دستخوش خيال شد
نقد اميد عمر من در طلب وصل شد
گر نشد اشتياق او غالب صبر و عقل من
اين به چه زيردست گشت آن به چه پايمال شد
بر من اگر حرام شد وصل تو نيست بوالعجب
بوالعجب آن که خون من بر تو چرا حلال شد
پرتو آفتاب اگر بدر کند هلال را
بدر وجود من چرا در نظرت هلال شد
زيبد اگر طلب کند عزت ملک مصر دل
آن که هزار يوسفش بنده جاه و مال شد
طرفه مدار اگر ز دل نعره بيخودي زنم
کآتش دل چو شعله زد صبر در او محال شد
سعدي اگر نظر کند تا نه غلط گمان بري
کو نه به رسم ديگران بنده زلف و خال شد