در پاي تو افتادن شايسته دمي باشد
ترک سر خود گفتن زيبا قدمي باشد
بسيار زبوني ها بر خويش روا دارد
درويش که بازارش با محتشمي باشد
زين سان که وجود توست اي صورت روحاني
شايد که وجود ما پيشت عدمي باشد
گر جمله صنم ها را صورت به تو مانستي
شايد که مسلمان را قبله صنمي باشد
با آن که اسيران را کشتي و خطا کردي
بر کشته گذر کردن نوع کرمي باشد
رقص از سر ما بيرون امروز نخواهد شد
کاين مطرب ما يک دم خاموش نمي باشد
هر کو به همه عمرش سوداي گلي بودست
داند که چرا بلبل ديوانه همي باشد
کس بر الم ريشت واقف نشود سعدي
الا به کسي گويي کو را المي باشد