اگر سروي به بالاي تو باشد
نه چون بشن دلاراي تو باشد
و گر خورشيد در مجلس نشيند
نپندارم که همتاي تو باشد
و گر دوران ز سر گيرند هيهات
که مولودي به سيماي تو باشد
که دارد در همه لشکر کماني
که چون ابروي زيباي تو باشد
مبادا ور بود غارت در اسلام
همه شيراز يغماي تو باشد
براي خود نشايد در تو پيوست
همي سازيم تا راي تو باشد
دو عالم را به يک بار از دل تنگ
برون کرديم تا جاي تو باشد
يک امروزست ما را نقد ايام
مرا کي صبر فرداي تو باشد
خوشست اندر سر ديوانه سودا
به شرط آن که سوداي تو باشد
سر سعدي چو خواهد رفتن از دست
همان بهتر که در پاي تو باشد