صبر کن اي دل که صبر سيرت اهل صفاست
چاره عشق احتمال شرط محبت وفاست
مالک رد و قبول هر چه کند پادشاست
گر بزند حاکمست ور بنوازد رواست
گر چه بخواند هنوز دست جزع بر دعاست
ور چه براند هنوز روي اميد از قفاست
برق يماني بجست باد بهاري بخاست
طاقت مجنون برفت خيمه ليلي کجاست
غفلت از ايام عشق پيش محقق خطاست
اول صبحست خيز کآخر دنيا فناست
صحبت يار عزيز حاصل دور بقاست
يک دمه ديدار دوست هر دو جهانش بهاست
درد دل دوستان گر تو پسندي رواست
هر چه مراد شماست غايت مقصود ماست
بنده چه دعوي کند حکم خداوند راست
گر تو قدم مي نهي تا بنهم چشم راست
از در خويشم مران کاين نه طريق وفاست
در همه شهري غريب در همه ملکي گداست
با همه جرمم اميد با همه خوفم رجاست
گر درم ما مسست لطف شما کيمياست
سعدي اگر عاشقي ميل وصالت چراست
هر که دل دوست جست مصلحت خود نخواست