روي تو گر بديدمي جان بتو بر فشاندمي
            صبرم اگر مدد شدي دل ز تو واستاندمي
         
        
            چون تو درآمدي اگر غرقه خون نبودمي
            بس که گهر بديدگان در قدمت فشاندمي
         
        
            کاج نراندي اي صنم توسن سرکش از برم
            تا ز دو ديده در پيت خون جگر نراندمي
         
        
            پاي دل رميده گر باز بدستم آمدي
            ترک تو کردمي و خويش از همه وا رهاندمي
         
        
            نوک قلم بسوختي از دل سوزناک من
            گرنه ز ديده دمبدم آب برو چکاندمي
         
        
            ضعف رها نمي کند ورنه ز آه صبحدم
            شعله فروز چرخ را مشعله وانشاندمي
         
        
            خواجو اگر چو دود دل دست در آه من زدي
            گر بزمين فرو شدي بر فلکش رساندمي