پرواز کن اي مرغ و بگلزار فرود آي
ور اهل دلي بر در دلدار فرود آي
ور مي طلبي خون دل خسته فرهاد
چون کبک هوا گير و بکهسار فرود آي
اي باد صبا بهر دل خسته ياران
ياري کن و در بندگي يار فرود آي
در سايه ايوانش اگر راه نيابي
خورشيد صفت بر در و ديوار فرود آي
ور پرتو خورشيد رخش تاب نياري
در سايه آن زلف سيه کار فرود آي
چون بر سر آبست ترا منزل مالوف
بر چشمه چشم من خونخوار فرود آي
از کفر سر زلف بتان گر خبرت هست
مؤمن شو و در حلقه کفار فرود آي
از صومعه بيرون شو و از زوايه بگذر
وانگاه بيا بر در خمار فرود آي
خواهي که رساني بفلک رايت منصور
با سر انا الحق بسر دار فرود آي
اي آنکه طبيب دل پر حسرت مائي
از بهر خدا بر سر بيمار فرود آي
خواجو اگر از بهر دواي دل مجروح
دارو طلبي بر در عطار فرود آي