ماه نو و صبح بين پياله و باده
عکس شباهنگ بر پياله فتاده
روز به شب کرده اي به تيرگي حال
شب به سحر کن به روشنائي باده
از پي آن تا حصار غم بگشائي
جام سوار آمدو قنينه پياده
جعد نشان بر جبين ساده و بنشين
زخمه برآور که نيک جعدي و ساده
تشنه عيشي جز از مغان مستان آب
کاب مغان است داد عيش تو داده
بيش ز بازار مي مخر که به بازار
هيچ ميي نيست آب برننهاده
زر به بهاي مي جوينه مکن گم
آتش بسته مده به آب گشاده
مي که دهي صاف ده چو آتش موسي
زو دم خاقاني آب خضر به زاده