شماره ٣١٢: اي دل به جفات جان نهاده
اي دل به جفات جان نهاده
جان پيش کشت جهان نهاده
شهري همه ز آهنين دل تو
قفلي زده بر دهان نهاده
بر طرف لب تو جان عيسي
از نيل و بقم دکان نهاده
از کوي سوار چون برآئي
شب پوش بر ابروان نهاده
ترکان کمين غمزه تو
ياسج همه بر کمان نهاده
تو عاشق صيد و تيغ بر کف
عشاق تو دل بر آن نهاده
من پيش تو بر زمين نهم سر
کاي پاي بر آسمان نهاده
اسب از در من مران و مگذر
هان نعل بهات جان نهاده
خاقاني را در آتش عشق
نعل هوس از نهان نهاده