در صبوح آن راح ريحاني بخواه
دانه مرغان روحاني بخواه
يک دو جام از راه مخموري بخور
يک دو جنس از روي يکساني بخواه
ساغري چون اشک داودي به رنگ
از پري روي سليماني بخواه
ديدبان عقل را بربند چشم
چشم بندش آنچه مي داني بخواه
زاهدان را آشکارا مي بده
شاهدان را بوسه پنهاني بخواه
جام خم کن جرعه بر خامان بريز
عذر تشوير از پشيماني بخواه
دست برکن، زلف بت رويان بگير
پوزش خجلت ز ناداني بخواه
از سفالين گاو سيمين آهوان
عيد جان را خون قرباني بخواه
گر به مستي دست يابي بر فلک
زو قصاص جان خاقاني بخواه