رخت تمناي دل بر در عشاق نه
تخت شهنشاه عشق بر سر آفاق نه
قفل که بر لب نهي از لب معشوق ساز
پاي که از سر کني در صف عشاق نه
زخم که جانان زند همسر مرهم شناس
زهر که سلطان دهد همبر ترياق نه
طاق پذير است عشق جفت نخواهد حريف
بر نمط عشق اگر پاي نهي طاق نه
ديده تو راست نيست لاف يکي بين مزن
صورت تو خوب نيست آينه بر طاق نه
عالم زراق را سغبه مشو چون شدي
هر دو جهان مردوار بر کف زراق نه
از سر حد وجود بگذر خاقانيا
با عدم ار عاشقي دست به ميثاق نه