برون از جهان تکيه جايي طلب کن
وراي خرد پيشوايي طلب کن
قلم برکش و بر دو گيتي رقم زن
قدم درنه و رهنمايي طلب کن
جهان فرش توست آستيني برافشان
فلک عرش توست استوايي طلب کن
همه درد چشم تو شد هستي تو
شو از نيستي توتيايي طلب کن
چو در گنبدي هم صف مردگاني
ز گنبد برون شو بقايي طلب کن
خدايان رهزن بسي يابي اينجا
جدا زين خدايان خدايي طلب کن
مر اين پنج دروازه چار حد را
به از هفت و نه پادشايي طلب کن
مگو شاه سلطان اگر مرد دردي
ز رندان وقت آشنايي طلب کن
کليد همه دار ملک سلاطين
به زير گليم گدايي طلب کن
به سيران مده نوش داروي معني
ز تشنه دلان ناشتائي طلب کن
به باغ دل ار بلبل درد خواهي
به خاقاني آي و نوايي طلب کن