گفتم به ري مراد دل آسان برآورم
ز آنجا سفر به خاک خراسان برآورم
در ره دمي به تربت بسطام برزنم
وز طوس و روضه آرزوي جان برآورم
ري ديده پس به خاک خراسان رسم چنانک
حج کرده عمره بر اثر آن برآورم
از اوج آسمان به سر سدره بگذرم
وز سدره سر به گلشن رضوان برآورم
ايزد نخواست آنچه دلم خواست لاجرم
هر لحظه آهي از دل سوزان برآورم