شماره ١٥٥: نقش تو خيال برنتابد
نقش تو خيال برنتابد
حسن تو زوال برنتابد
چون روي تو بي نقاب گردد
آفاق جمال برنتابد
از غايت نور عارض تو
آئينه خيال برنتابد
گر بوس تو را کنند قيمت
يک عالم مال برنتابد
منماي مرا جمال ازيراک
ديوانه هلال برنتابد
از بوسه سخن نرانم ايرا
طبع تو محال برنتابد
جان بر تو کنم نثار ني ني
صراف سفال برنتابد
خاقاني را مکش چو کشتي
مي دان که وبال برنتابد