روي تو را در رکاب شمس و قمر مي رود
لعل تو را در عنان شهد و شکر مي رود
قافله عشق تو مي رود اندر جهان
طائفه عقل ها هم به اثر مي رود
روي تو را در فروغ ديد نشايد از آنک
ز آتش رخسار تو تاب بصر مي رود
بي تو به بازار عشق سخت کساد است صبر
نقد روانتر در او خون جگر مي رود
حاصل خاقاني است دفتر غمهاي تو
زان چون قلم بر درت راه به سر مي رود