شماره ٦٥: عشق تو قضاي آسماني است
عشق تو قضاي آسماني است
وصل تو بقاي جاوداني است
در سايه زلف تو دل من
همسايه نور آسماني است
بربود دلم کمند زلفت
حقا که مرا بدو گماني است
پيداست چو آفتاب کان دل
در سايه زلف تو نهاني است
عشق تو به جان خريدم ارچه
آتش همه جاي رايگاني است
هرچند بر آستان کويت
گردون به محل پاسباني است
دل جوئي کن که نيکوان را
دل جوئي رسم باستاني است
خاقاني را به دولت تو
کار سخنان هزار کاني است