دست قبا در جهان نافه گشاي آمده است
بر سر هر سنگ باد غاليه ساي آمده است
ابر مشعبد نهاد پيش طلسم بهار
هر سحر از هر شجر سحر نماي آمده است
لاله ز خون جگر در تپش آفتاب
سوخته دامن شده است لعل قباي آمده است
بلبل خوش نغمه زن هست بهار سخن
بين که عروش چمن جلوه نماي آمده اسن
فاخته در بزم باغ گوئي خاقاني است
در سر هر شاخسار شعر سراي آمده است