ترک خواهش کن و با راحت و آرام بخسب
خاطر آسوده ازين گردش ايام بخسب
به ريا خواب چو زاهد نبود بيداري
چند جامي بکش از باده گلفام بخسب
در هواي چمن اي مرغ گرفتار منال
شب دراز است دمي در قفس و دام بخسب
گر به خورشيد رخي گرم شود آغوشي
تا دم صبح قيامت ز سر شام بخسب
بالش از خم کن و بستر بکن از لاي شراب
بگذر از ننگ مبرا بشو از نام بخسب
همچو محمل برو آفات به غفلت بگذار
در جهان بي خبر از کف وز اسلام بخسب
نغمه من بشنو باده بکش مست بشو
شب ماه است به جانان به لب بام بخسب