به زبان چرب جانا بنواز جان ما را
به سلام خشک خوش کن دل ناتوان ما را
ز ميان برآر دستي مگر از ميانجي تو
به کران برد زمانه غم بي کران ما را
به دو چشم آهوي تو که به دولت تو گردون
همه عبده نويسد سگ پاسبان ما را
ز پي عماري تو چه روان کنيم مرکب
چو رکيب تو روان شد چه محل روان ما را
به سرا و مجلس خود مطلب نشاني ما
چو تو بر نشان کاري چه کني نشان ما را
گله فراق گفتم که نه نيک رفت با
به کرشمه مهر برنه پس از اين زبان ما را
به تو درگريخت خاقاني و جان فشاند بر تو
اگرش مزيد خواهي بپذير جچان ما را