قانون ادب پرده در صورت و صدا نيست
زين ساز مگو تا نفست سرمه نوانيست
از هر چه اثر واکشي افسانه دليل است
سرمايه اين قافله جز بانگ درا نيست
هر حرف که آمد بزبان منفعلم کرد
کم جست ازين کيش خدنگي که خطا نيست
همت چقدر زير فلک بال گشايد
پست است بحديکه درين خانه هوا نيست
عمريست که از ساز بداندامي آفاق
گر رشته و تا بيست بهم تنگ قبا نيست
ما را تري جبهه بعبرت نرسانيد
جنس عرق سعي زدکان حيا نيست
بيعجز رسا قابل رحمت نتوان شد
دستيکه بلندي رسدش باب دعا نيست
هشدار که در سايه ديوار قناعت
خوابيست که در خواب پر و بال هما نيست
وامانده عجزيم زافسون تعلق
گر دل نکشد رشته نفس آبله پا نيست
از جهل و خرد تا هوس و عشق و محبت
جز ما چه متاعيست که در خانه ما نيست
مار اکرم عام تو محتاج غنا کرد
گر جلوه تغافل زند آئينه گدا نيست
جز معني از آثار عبارت نتوان خواند
گر غير خدا فهم کني غير خدا نيست
هر بي بصري را نکند محرم تحقيق
آن دست حنا بسته که جز رنگ حنا نيست
(بيدل) رم فرصت چمن آراست درينجا
گل فکر اقامت چه کند رنگ بجا نيست