شماره ٢٨٩: در سايه ابرو نگهت مست و خرابست

در سايه ابرو نگهت مست و خرابست
چون تيغ زسر در گذرد عالم آبست
عاشق بچه اميد زند فال تماشا
در عالم نيرنگ تو تا جلوه نقابست
يک غنچه بيدار ندارد چمن دهر
شاخ گل اين باغ سراسر رگ خوابست
ما غرقه طوفان خياليم وگرنه
اين بحر تنک مايه تر از موج سرابست
يکديده تر بيش نداريم چو شبنم
در قافله ما همه ميناي گلابست
پروانه کامل ادب پاي چراغيم
در کشور ما بال و پر ريخته با بست
فرصت طلبي لازم انجام وفا نيست
تا بسمل ما گرم طپش گشت کبابست
بي مغز بود دانه کشت امل دهر
در رشته موج ار گهري هست حبابست
عبرتگه امکان نبود جاي اقامت
در ديده نگه را همه دم پا برکابست
در عشق بمعموري دل غره مباشيد
هر جا قدم سيل رسيده است خرابست
بيداري بختم زگل آبله پائيست
تا غنچه بود ديده اميد بخوابست
چون جوهر آئينه زحيرت همه خشکيم
هر چند رگ و ريشه ما در دل آبست
جز سوز و گداز از پر پروانه نخوانديم
اين صفحه آتش زده جزو چه کتابست
(بيدل) زسخنهاي تو مستست شنيدن
تحريک زبان قلمت موج شرابست