شماره ٢٦٤: خم مکن در عرض حاجت تا تواني پشت دست

خم مکن در عرض حاجت تا تواني پشت دست
اينقدرها برنميدارد گراني پشت دست
شوکت ملک و ملک تا اوج اقبال فلک
جمله پامال است هر گه ميفشاني پشت دست
تا کي از ترک کلاه آرايش انديشيدنت
معني ئي داردنه صورت آنچه خواني پشت دست
عمرها شد انتظار ضعف پيري ميکشم
تا زنم از پيکر خم بر جواني پشت دست
دعوي قدرت جهاني را زپا افگنده است
پهلواني بر زمين گر ميرساني پشت دست
از بياض چشم قرباني چه استغنا دميد
کاين ورق افشاند بر لفظ و معاني پشت دست
سعي آزادي حريف دامگاه وهم نيست
تا کجا گيرد عيار پرفشاني پشت دست
عهده کار ندامت بار دوشم کرده اند
عمرها شد ميگزم از ناتواني پشت دست
قطع آثار ندامت نيست ممکن زين بساط
حرص دندان دارد و دنياي فاني پشت دست
غير استغنا علاج زحمت اسباب نيست
پشت پائي گر نباشد تا تواني پشت دست
از کفم (بيدل) نميدانم چه گل دامن کشيد
کز ندامت کردم آخر ارغواني پشت دست