شماره ٢٣٩: چون حبابم شيشه دل هر کجا خواهد شکست

چون حبابم شيشه دل هر کجا خواهد شکست
آنسوي نه محفل امکان صدا خواهد شکست
ناتوان گر باين سامان بساط آرا شود
عالمي طرف کلاه از رنگ ما خواهد شکست
سعي افسر گر سر ما را زسودا وا نداشت
آبله دردا من تسليم پا خواهد شکست
صبر کن اي شيشه بر سنگ جفاي محتسب
گردن اين دشمن عشرت خدا خواهد شکست
از تعصب جاهلان دين هدا را دشمن اند
عاقبت در جنگ اين کوران عصا خواهد شکست
فصل گل ارباب تقوي را زمستي چاره نيست
توبه موج باده خواهد گشت يا خواهد شکست
از تلاش ناتوانان حکم جرأت برده اند
رنگ ما گر نشکند خود را کرا خواهد شکست
بر فسونهاي امل مغرور جمعيت مباش
عمر معشوقست و پيمان وفا خواهد شکست
سخت دشوار است منع وحشت آزادگان
سرمه گردد کوه اگر رنگ صدا خواهد شکست
دور گردون گر بکام ما نگردد گو مگرد
نااميدي هم خمار مدعا خواهد شکست
برگ گل ظلم است اگر خواهي بر آتش داشتن
دست بر خونم مزن رنگ حنا خواهد شکست
ما باميد شکست تو به (بيدل) زنده ايم
سخت پرهيزيست گر بيمار ما خواهد شکست