شماره ٢٠٣: تا فلک در گردش است آفت بهر سو هاله است

تا فلک در گردش است آفت بهر سو هاله است
در مزاج آسيا چندين شرر جواله است
ياس کن خرمن که در کشت اميد زندگي
ريزش يک مشت دندان حاصل صد ساله است
زين چمن با درد پيمائي قناعت کرديم
جام گل تسليم ياران ساغر ما لاله است
با بزرگيهاي شيخ آسان که ميگردد طرف
پيش اين جا موس رعنا سامري گوساله است
فرصتي بايد که عبرت گيري از مکتوب ما
صفحه آتش زده حرفش شرر دنباله است
در محبت پاس ناموس صبوري مشکلست
هر قدر دل واگدازد آبيار ناله است
تيره بختي در وطن ايجاد غربت ميکند
گرزچيني مود مدچينش همان بنگاله است
جز شکست رنگ گل چيني ندارد باغ وصل
در ميان ما و جانان بيخودي دلاله است
تا کجا در بي نمي غلطد جبين اعتبار
شرمي از انجام اگر باشد گهر هم ژاله است
(بيدل) از حسرت پرستان خرام کيستم
کز طپش گر جان بلب مي آيدم تبخاله است