شماره ٣٢: بود داغ من مردم ديده شب

بود داغ من مردم ديده شب
ز دود دلم موي ژوليده شب
ز هر حلقه طره اوست روشن
بروي سحر حيرت ديده شب
دل از طره رم کرد و شد صيد رويش
بصبح آشتي کرد رنجيده شب
سيه بختي او ز مه غازه دارد
بنازم ببخت نگوئيده شب
فروغ سحر کابروي جهانست
بود گردي از دامن چيده شب
ز(بيدل) مپرسيد مضمون زلفش
چه خواند کسي خط پيچيده شب