نغمه رنگ افتاده نقش بي نشان تأثير ما
مطربي کو کز سر ناخن کشد تصوير ما
سرمه تفسير حيا عنوان کتاب عبرتيم
تهمت تقرير نتوان بست بر تحرير ما
قبل و بعد عالم تجديد تجديد است و بس
نيست تقديمي که بيشي جويد از تأخير ما
بر شرار سنگ نتوان بست نام روشني
رنگ شب دارد چراغ خانه دلگير ما
اي فلک بر آه ما چندين ميفشان دست رد
کز کمانت ناگهان زه بگسلاند تير ما
از خروش آباد طوفان جنون جوشيده ايم
بي صدا نقاش هم مشکل کشد زنجير ما
شرم هستي عالمي را در عرق خوابانده است
يک گره دارد چو شبنم رشته تسخير ما
از طلسم خاک اگر گردي دمد افشانده گير
کرد پيش از خواب ديدن خواب ما تعبير ما
پاي در دامان ناز از خويش ميبايد رميد
سايه مژگان صياديست بر نخچير ما
خاک بي آبيم اما شرم معمار قضا
تا نمي در جبهه دارد نيست بي تعمير ما
گشته خاصيت شمشير بيداد توايم
رنگ تا باقيست خون ميريزد از تصوير ما
(بيدل) افلاس آبروي مرد ميريزد بخاک
بي نيامي برد آخر جوهر از شمشير ما