طرح قيامتي زجگر مي کشيم ما
نقاش ناله ايم و اثر مي کشيم ما
طوفان نفس نهنگ محيط تحيريم
آفاق را چو آئينه در مي کشيم ما
ظالم کند بصحبت ما دل زکين تهي
از جيب سنگ نقد شرر مي کشيم ما
زين عرض جوهريکه در آئينه ديده ايم
خط بر جريده هاي هنر مي کشيم ما
تا حسن عافيت شود آئينه دار ما
از داغ دل چو شعله سپر مي کشيم ما
تا حسن عافيت شود آئينه دار ما
از داغ دل چو شعله سپر مي کشيم ما
در وصل همکنار خياليم چاره نيست
آئينه ايم و عکس ببر مي کشيم ما
اينجا جواب نامه عاشق تغافل است
بيهوده انتظار خبر مي کشيم ما
آئينه نقش بند طلسم خيال نيست
تصوير خود بلوح دگر مي کشيم ما
وحشت متاع قافله گرد فرصتيم
محمل بدوش عمر شرر مي کشيم ما
تا سجده برده ايم خم پيکر نياز
زين بار زندگي که بسر مي کشيم ما
اين است اگر تصرف عرض شکست رنگ
آئينه خيال بزر مي کشيم ما
خاک بناي ما بهوا گرد مي کند
(بيدل) هنوز منت پر مي کشيم ما