در شهد راحتند فقيران بوريا
آسوده اند در شکرستان بوريا
بر قسمت فتاده کس ار پشت پا زند
ني ميخلد بناخنش از خوان بوريا
بر گيرو دار اهل جهان خنده ميکند
رند برهنه پاي بيابان بوريا
با خاک خفتگان بحقارت نظر مکن
آيد صداي تيغ زعريان بوريا
وقت فتادگي مشو از دوستان جدا
اينست نقش مسلک ياران بوريا
افتادگيست سرمه آواز سرکشان
در بند ناله نيست نيستان بوريا
در کنج خلوتيکه بلند است دست فقر
پيچيده ايم پاي بدامان بوريا
(بيدل) بسرکشان جهان چشم عبرت است
سرتابپاي زخم نمايان بوريا