حرص فرصت انتظار و دور رنگ است آسيا
دل زنوبت جمع کن پربيدرنگ است آسيا
سعي روزي با بلاي بي امان جوشيدن است
بيشتر در گردش از باد تفنگ است آسيا
يک ندامت کار چندين دانه دل ميکند
گر تواني دست بر هم سود ننگ است آسيا
از من و ما هر چه اندوزي گداز نيستي است
عاشق اين خرمن آتش بچنگ است آسيا
سنگ هم آئينه تحقيق صيقل ميزند
عمرها شد در تلاش رفع زنگ است آسيا
تا قيامت گردش افلاک در کار است و بس
کس نفهميد اينکه ميگردد چه رنگ است آسيا
تا نفس باقيست گرد رزق ميگرديده باش
آب چون واماند از رفتار لنگ است آسيا
زير گردون نااميد امن تا کي زيستن
دانه ها زينجا برون آئيد تنگ است آسيا
آسمان هم تا کجا در فکر مردم تگ زند
بسکه روزي خوار بسيار است دنگ است آسيا
ني زمينت عافيتگاه است ني چرخ بلند
تا چه خواهي طرف بست آخر در سنگ است آسيا
(بيدل) از گردون سلامت چشم نتوان داشتن
الوداع اي دانه گو کام نهنگ است آسيا