پر کرده جزو لايتجزي کتاب ما
در انتظار نقطه کم است انتخاب ما
هر دم زدن بوهم دگر غوطه ميزنيم
طوفان ندارد آفت موج سراب ما
گردي دگر بلند نميگردد از نفس
تعمير ميرمد زبناي خراب ما
فانوس جسم شمع هزار انجمن بلاست
مستي برون شيشه ندارد شراب ما
ايجاد ظرف کم چقدر ننگ فطرت است
ترشد جبين بحرز وضع حباب ما
قسمت زتشنه کامي گوهر کباب شد
در بحر نيز دست زنم شست آب ما
بر ما ستيزه در حق خود ظلم کردن است
آتش تاملي که نگريد کباب ما
صيدافگن از غرور نگاهي نکرد حيف
شد خاک بر زمين سرد و راز رکاب ما
صد دشت ماند ذره ما آنسوي خيال
آه از سياهي که نکرد آفتاب ما
زين قيل و قال در نفس واپسين کم است
خاموشي که ميدهد آخر جواب ما
آسوده ايم ليک همان پايمال وهم
مانند سايه زير سياهيست خواب ما
صد چرخ زد سپهر و زما نيستي نبرد
صفر دگر تو نيز فزا بر حساب ما
عمر شرار و برق بفرصت نميکشد
(بيدل) گذشته گيرد رنگ از شتاب ما