آبيار چمن رنگ، سرابست اينجا
در گل خنده تصوير گلاب است اينجا
وهم تا کي شمرد سال و مه فرصت کار
شيشه ساعت موهوم حبابست اينجا
چيست گردون؟ هوس افزاي خيالات عدم
عالمي را بهمين صفر حسابست اينجا
چه قدر شب رود از خود که کند گرد سحر
موسپيدي عرق سعي شبابست اينجا
قد خم گشته نشان ميدهد از وحشت عمر
بر در خانه از آن حلقه رکابست اينجا
عشق ز اول علم لغزش پا داشت بلند
عذر مستان بلب موج شرابست اينجا
بوريا راحت مخمل بفراموشي داد
صد جنون شورنيستان رگ خوابست اينجا
لذت داغ جگر حق فراموشي نيست
قسمي در نمک اشک کبابست اينجا
همه در سعي فنا پيشتر از يکدگريم
با شرر سنگ گر و تاز شتابست اينجا
رستن از آفت امکان تهي از خود شدنست
تو زکشتي مگذر عالم آبست اينجا
زين همه علم و عمل قدر خموشي درياب
هر کجا بحث سواليست جوابست اينجا
(بيدل) آن فتنه که طوفان قيامت دارد
غير دل نيست همين خانه خرابست اينجا