من به هر جوري نخواهم کرد زاري
زانکه دولت باشد از خوي تو خواري
گفته اي: خونت بريزم،سهل باشد
بعد ازين گر بر سرم شمشير باري
گو: بياموز، ابر نيساني، ز چشمم
اشک باريدن در آن شبهاي تاري
بر ندارم سر ز خاک آستانت
من خود اين خير از خدا خواهم به زاري
با تو خواهم گفت هر جوري که کردي
گر نخواهي عذرم، آخر شرم داري
اوحدي مقبل شود در هر دو عالم
ار قبولش مي کني روزي به ياري