همچو گل صد گونه رنگ آورده اي
غنچه وارم دل به تنگ آورده اي
سوي من هر دم ز زلف و خال و خط
لشکري ديگر به جنگ آورده اي
در مخالف ميزني چون دف مرا
راستي نيکم به چنگ آورده اي
چون تو آهو زاده اي حيفست حيف!
کآن چنان خوي پلنگ آورده اي
بي گناهم کشته اي صدبار و باز
رفته اي، صد عذر لنگ آورده اي
بس جهودي ميکشم، گويي، مرا
با اسيران از فرنگ آورده اي
اوحدي را خاک پاي خويش خوان
چونکه دستش زيرسنگ آورده اي