در فراق روي جانان بر نتابد بيش ازين
سينه داغ هجر آنان بر نتابد بيش ازين
با چنين تلخي، که طبع ما کشيد از دست هجر
شور اين شيرين زبانان بر نتابد بيش ازين
پير گشتم، ايدل، از خوبان حذر مي کن، که پير
قوت دست جوانان بر نتابد بيش ازين
مهربانا، گر تواني رحم کن بر کار ما
زانکه کار ناتوانان بر نتابد بيش ازين
چند راند چون سگان ما را رقيب از کوي تو؟
گرگ با چوب شبانان بر نتابد بيش ازين
اوحدي، اين گريه کمتر کن، که خاک کوي دوست
آب چشم مهربانان برنتابد بيش ازين
طبع يار نازنين در خواب نوشين سحر
ناله فرياد خوانان برنتابد بيش ازين