اي اوفتاده در غم عشقت ز پاي من
گر دست اوفتاده نگيري تو، واي من!
ناي دلم مگير به چنگ جفا چنين
کز چنگ محنت تو ننالم چو ناي من
پشتم چو چنبر از غم و نيکوست ماجري
دل بسته ام در آن رسن مشک ساي من
گردن بسي بگشت، تن و دل به جاي بود
روي ترا بديدم و رفتم ز جاي من
دشمن لب تو بوسد و در آرزوي آن
کز دور بوسه مي دهمت، خاک پاي من
سگ بر در سراي تو گستاخ و من غريب
اي بنده سگان در آن سراي من
درد ترا به خلق چو گويم چو اوحدي؟
آن به که اعتماد کنم بر خداي من