خلاف دشمنان روزي نظر بر دوستان افگن
حسودان را بخوابان چشم و بندي بر زبان افگن
دهانم خشک و لب تلخ از فراق تست، يک باري
لب خشک مرا ترساز و بوسي در دهان افگن
کمان ابروان نقدست و تير غمزه چشمت را
به نام عاشقان زان چشم تيري در کمان افگن
به خاموشي چرا زين گونه عيشم تلخ ميداري؟
لب شيرين ز هم بگشا و شوري در جهان افگن
به تحقيق از ميانت کس نشاني چون نمي يابد
ز لطف آن کمر، باري، حديثي بر زبان افگن
چو خواهم بوسه اي، گويي: ترا اينها زيان دارد
کنون تا وقت سود آيد، به نقدم، در زيان افگن
چو خاک آستان تست نام اوحدي، روزي
اگر گردن بپيچاند سرش بر آستان افگن