اي مير ترکان عجم، ترک وفاداري مکن
جان عزيز من تويي، برجان من خواري مکن
با چشم تو تقرير کن: کآهنگ جان بيدلان
گر پيش ازين ميکرده اي، اکنونکه بيماري مکن
پيشم نشستي ساعتي تا حال دل پرسي، کنون
برخاستي تا دل بري، بنشين و عياري مکن
رخصت که دادست اينکه تو آشفتگان عشق را
در آتش سوداي خود ميسوز و غمخواري مکن؟
هر لحظه پيش دشمنان گفتي: بيازارم ترا
آزار سهلست اي پسر، آهنگ بيزاري مکن
از روي زيبا سرکشي نيکو نيايد، دلبرا
يا رخ بپوش از مردمان، يا مردم آزاري مکن
بردي دلم را وين زمان گويي: نميدانم چه شد؟
در طره پنهان کرده اي، بنماي و طراري مکن
نيکو نباشد هر زمان جايي دگر کردن هوس
من دوست مي دارم ترا، با دشمنان ياري مکن
اي اوحدي، از دست او سودت نمي دارد فغان
گر زر نداري در ميان، از دست او زاري مکن