دوستي با دشمنان ما مکن
سود ايشان و زيان ما مکن
خون من خوردي، دلم را غم بخور
دل ببري،قصد جان ما مکن
چون ميانت خون ما ريزد، کمر
گو: فضولي در ميان ما مکن
از لب خود کان دشمن بر ميار
زهر قاتل در دهان ما مکن
اي که ميراني به دشنامم ز در
جز به شمشير امتحان ما مکن
گر نبيند چشم ما جز روي تو
گوش بر آه و فغان ما مکن
راز عشقت گر بگويم آشکار
داروي درد نهان ما مکن
گر نميرد اوحدي پيشت روان
هيچ رحمت بر روان ما مکن